شعر

صاحب اثر : مجتبی صفدری – گیلان

دسته : آثار برگزیده

 

 « کامل »

باران دعا را بگیر روی سر

و چشم زخم تاریکی را

با دست های دعا ببند

شبی که در آن قدم می زنی

چشم شیطان است که به زمین دوخته  

چشم  بد از فردای تو دور

 

آن که با چاقویی در دست

روضه را تازه کرد

و آنانکه با چاقویی در دست

روضه ها را تازه می کنند

مگر از کجای تاریخ جا مانده اند ؟

که این همه شتاب دارند

با خون دست ها را بشویند

با خون

تاریخ را تازه کنند

با خون صورتت را خضاب

 

هی مقتل را ورق ورق می کنم

باز دستی زمین را به آن روز برمی گرداند

آقا

در سرزمین غریب که پیاده شدی

و جز آتش

کسی به پیشوازت نیامد

در تاریکی

که تنت را از دور

برای وطن روشن کردی

و آن قدر سوختی

که هنوز شانه های وطن

از سبکی تابوت آتش گرفته  

 

روضه را تازه می کنم

و هرچه این داغ را تازه می کنم

زخمی کهنه در ما سر باز می کند

که به نام تو گره خورده است

 

پس اولین کسی

که بر جنازه ات حاضر شد

و آن که اولین تصویر را

از انگشترت گرفت

همان بود که دیروز

سری را به توبره گذاشت

نفس نفس زنان تاریخ را ورق زد

و حالا با خبری تازه تر

راه آمده را بازگشته است

و  دهان به دهان از تو می پرسند

آن همه زخم را روی کدام سینه

آن همه تیغ

روی کدام رگ

به معراج بردی   

 

برای نوشتن از خون

باید داغ دید

برای نوشتن از تو

دست در آتش برد

دل را به آتش

می خواهم شعله ها گلستان را روشن کنند

بگذار زبان سرخ

شعر را از دهان بیاندازد

واژه ها رو برگردانند

و وقتی از واقعه برمی گردد

تشنگی شعرم را از دهان روضه ها انداخته باشند

تو را برای روضه ننوشته ام

تو را برای نعره

برای فریاد نوشته بودم

 

هر کلمه ای

که نامت را صدا نزد

از دهان افتاد

هر خبری

که از تو نبود کهنه بود

و هر مردی

که داغ تو را ندید

کامل نشد

ای داغ بزرگ

شعر کامل

زخم تازه روی صورت انسان

صبح به صبح نامت را می برم

آتشی را در دلم روشن نگه می دارم

و تاریکی دنیا را عقب می اندازم

 

صبح به صبح

صفحه ی تازه ای باز می کنم

و هربار

قرعه به نام زخم های تو می افتد

صدای شیهه ی اسب ها می رسد

و تاریخ زخم های تو را تازه می کند

 

تنت نسوخت

خستگی را

لختی زمین گذاشت

و آنچه از تنت ماند

بالی بود که با آن زمین را تنها گذاشتی

آسمان را تنها گذاشتی

انسان بعد از تو تنها شد

و در تاریکی دنبال رد دست های تو گشت

 

متبرک باد داغ تو

که بر دل هرکس نشست

تا ابد زنده ماند

متبرک باد داغ تو

که بر پیشانی هرکس نشست

فرق انسان را با دیگران روشن کرد

 

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. قسمتهای مورد نیاز علامت گذاری شده اند *

نوشته های جدید

دبیرخانه شهید عزیز ما

دبیرخانه شهید عزیز ما

دبیرخانه شهید عزیز ما

دبیرخانه شهید عزیز ما

دبیرخانه شهید عزیز ما

دبیرخانه شهید عزیز ما